رادمهر جانرادمهر جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

❤ رادمهر ، بهونه زندگی ❤

یادداشت برای همسری

صادق عزیزتر از جانم به یک چشم به هم زدن 9 ماه سپری شد و در این مدت دلسوزی ها و فداکاریها و همدردی های تو بود که اینچنین من راشاد و سلامت نگه داشت و سختی های دوران بارداری را برایم شیرین و قابل تحمل ساخت.نمیدانم چگونه قدردان زحماتت باشم.چه شب بیداریها که با من تحمل کردی و چه اشک ها که از گونه های خیسم زدودی و چه رنج ها که به خاطر من متحمل شدی.هیچوقت نمیتوانم اینهارا جبران کنم فقط از خدا میخواهم دعاهایت را مستجاب کند و انچه خیر است را برایت مقدر سازد و همیشه تورا برای من نگه دارد.سلامتی ، شادکامی ، پیشرفت روز افزونت آرزوی من است. همسر مهربانم -بابای پسرم-صادق جونم خیلی دوست دارم.خیلی ...
9 شهريور 1391

سوغاتی و هدیه خاله جونی ها

سوغاتی های خوشگلی که خاله پریسا واسه آقا رادمهر از شمال آورده . دستش درد نکنه   این کفش رو هم خاله پریسا قبلا برات هدیه خریده بود گلم   این خپل خان رو هم خاله کیمیا از ارومیه برات خریده گلم.میگفت با پول خودش خریده.قربونش برم   این کتاب روهم خاله کیمیا روزی که رفته بود راهپیمایی روز قدس خریده بود گلم.دستش درد نکنه که اینقد دوست داره ...
9 شهريور 1391

تاریخ تولد شازده پسر

سلام همه زندگی من و بابایی.مامان جون سه شنبه رفتم دکتر و قرار شد تولد شماروز یکشنبه  ١٢ شهریور باشه گلم.من و بابایی کلی ذوق کردیم.از اون روز همش داریم خرید میکنیم و خونه رو مرتب میکنیم تا شازده پسر وقتی میاد پیشمون هیچ کم و کسری نباشه و همش پیشش باشیم.عزیزمامان واسه تکون خوردنات و لگد زدنات ، واسه درد کشیدنم و تنبل شدنم ، واسه دستور دادنم به این و اون و واسه پنگوئنی راه رفتنم دلم تنگ میشه.خیلی دوست دارم.با اون قلب کوچولو و پاک واسه مامان دعا کن رادمهر عزیزم.عاشقانه منتظر حضورتیم       ...
9 شهريور 1391

فقط ده روز مونده

قشنگترین هدیه خدا سلام.خوبی گلم؟ببخشید این مدت اینترنت نداشتم بیام و برات بنویسم. امروز که دارم برات مینویسم ده روز مونده به دیدار روی ماه شما گل پسر.مشتاقانه من و بابایی و خانواده هامون منتظر دیدارتیم.مامان دیگه شبها خواب نداره.همش به تو فکر میکنم.برام سخت شده کارهای عادی و روزمره رو انجام بدم.باید یه نفر کمکم کنه.فقط میدونم شما خیلی ناز و قندعسلی عزیزم.الان خونه باباجعفر هستیم.خاله پریسا و عمو مهدی دیروز از سفر اومدن و برای شما سوغاتی های نازی خریدن.دستشون درد نکنه.خیلی دوست داریم مامان جون.دیگه داریم بساط ورود شما شازده پسر رو از جون و دل اماده میکنیم. ...
5 شهريور 1391
1